سلام....امروزبایه آپ جالب اومدم....


مرگ برعشق

فیلم روایت تغییروتحولات شخصیتی منصوراست که منجربه چاره اندیشی وهدفمندی آینده ش میشود..اودرمسیرش باافسانه که درحال رمان نویسی مرگ برعشق است آشنامیشود..حامدکمیلی.آنانعمتی.نیوشاضیغمی.یوسف تیموری و...نقشهای اصلی رابرعهده دارند....

قهرمان فیلم به روایت کارگردان.....

حامدکمیلی

منصور

همه اتفاقات فیلم حول منصورشکل میگیرد...بازی درتردیدو۲خواهردلیل انتخابش بوده....۷سال سابقه تئاتری هم دراین زمینه بی تاثیرنبود.....اوپسری است که باافسانه تضادشخصیتی داردکه زمان تحصیل دردبیرستان اخراج شده...آشنایی ش باافسانه سبب میشودکمی به خودبیایدوبرای زندگی ش هدففی درنظربگیرد...پسری عاشق پیشه است که سریع به هردختری دل میبنددوفکرمیکندعشقش واقعی است میخواهدتشکیل زندگی دهد!!!

نیوشاضیغمی

سارا

ابتدای فیلم بامنصورآشناشده وباوجودعلاقمندی منصوربرای هدف زندگی ش ایران راترک میکند!

یوسف تیموری

بیژن

دوست صمیمی منصورکه هدایتش میکند..اشتباهات منصوررابازبان طنزبه او میگویدوتلاش میکندنصیحتش کند!!!


داوران بخش نگاه نو جشنواره رسما معرفي شدند

خبرگزاري فارس: اسامي داوران بخش نگاه نو - مسابقه فيلم‌هاي اول و دوم بيست و هشتمين جشنواره بين‌المللي فيلم فجر اعلام شد.


به گزارش خبرگزاري فارس به نقل از روابط عمومي جشنواره، ‌ 5 نفر از هنرمندان و كارشناسان سينماي كشور، فيلم‌هاي اين بخش از جشنواره را داوري مي‌كنند.
بنا بر اين گزارش، داوران بخش مسابقه فيلم هاي اول و دوم، عبارتند از: شهريار بحراني فيلمساز، حميد بهمني فيلمساز، بهمن حبشي كارشناس سينما، جميل رستمي كارگردان سينما و علي‌اكبر قاضي‌نظام فيلمنامه‌نويس.
در اين بخش دو سميرغ بلورين به بهترين فيلم و بهترين كارگرداني اهدا مي‌شود.
بيست و هشتمين جشنواره بين‌المللي فيلم فجر از 5 تا 15 بهمن ماه سال جاري در تهران برگزار مي‌شود.


گفت‌وگو با ماني حقيقي
كارگردان ميزبان يك مهماني بزرگ است


 

سینمای ما- مهسا جمشيدي: ماني حقيقي تا به امروز سه فيلم ساخته كه از بين آنها « آبادان» هنوز به نمايش در نيامده و « كارگران مشغول كارند» هم اكران محدودي داشته است. با اين حال با فيلم «كنعان» و بازي درخشانش در فيلم « درباره الي» براي همه مردم نامي شناخته شده است. بااو درباره كارنامه‌اش گفت و گويي كرده ايم كه در زير مي‌خوانيد.

1 - مخاطب خاص، مخاطب عام
شما هم فيلم‌هاي خاص‌ ساخته‌‌ايد و هم فيلم‌هايي براي مخاطب عام.از يكسو «كارگران مشغول كارند» واز آنسو مثلا «كنعان». خودتان بيشترساختن چه فيلم‌هايي را ترجيح مي‌دهيد؟
من اصلا اعتقادي به اين طبقه‌بندي ندارم.
نه تنها اعتقادی به این طبقه‌بندی ندارم، بلكه اصلا به اين طبقه‌بندي معترضم و فكر مي‌كنم این بحث سليقه هم نيست، بلکه اساسا يك بحث انحرافي است. اعتقاد داشتن به این تمایز میان مخاطب عام و خاص ضربه بزرگی به سینمای ما زده. مثلا در مورد فيلم «كارگران مشغول كارند»؛ اعتقاد ندارم كه اين فيلم مخصوص مخاطب خاص است. «كنعان» هم اگر به نظر فيلمي براي مخاطب عام مي‌رسد بيشتر به خاطر بازيگران آن است نه قصه‌اش. اگر «كنعان» را با بازيگرهاي ناشناخته ساخته بودم، همه مي‌گفتند فیلم هنری ساخته‌ای، فیلم مخاطب خاص ساخته‌ای و اگر در «كارگران مشغول كارند» به جاي آن چهار مرد اصلي از ستاره‌هاي جوان سينما استفاده كرده بودم، مثلا از گلزار و فروتن و رادان و حیایی دعوت کرده بودم برای بازی، می‌گفتند به تماشاگر باج داده‌ای و خودت را به گیشه فروخته‌ای. از نظر من اينها همه تفاوت‌هاي سطحي هستند.
موضوع فقط بازيگران نيست، كنعان فيلمي است كه قصه و ساختار كلاسيك دارد ولي «كارگران...» اين‌طور نيست و بعيد مي‌دانم با چند بازيگر سرشناس بشود آن را تبديل به يك فيلم عامه‌پسند كرد.كما اينكه مهناز افشار در آن فيلم به عنوان يك بازيگر جوان سرشناس حضور داشت.
اصلا يكي از دغدغه‌هاي حاشيه‌اي آن فيلم اين بود كه با استفاده از بازيگرهايي مثل مهناز افشار نشان بدهم اين طبقه‌بندي بي‌معني است. می‌خواستم نشان بدهم که بازيگرهایی مثل خانم افشار مي‌توانند در چنين فيلمي جا بیفتند و خوب هم باشند، که بودند، حتي اگر باور كنيم اين فيلم، ‌فيلم مخاطب خاص است. البته در طول چند سال گذشته قضیه فرق کرده، ولی خوب یادم هست که وقتی خانم هدیه تهرانی را برای بازی در فیلم «چهارشنبه‌سوری» دعوت کردیم، چقدر همه به من و اصغر فرهادی طعنه زدند و دستمان انداختند، که شما دیگر چرا؟ و دیدیم که چه تصمیم درست و خوبی گرفته بودیم. حرف شما درست است، «كنعان» ساختار روایي كلاسيكی دارد، ولي كجا شنيده‌ايد اگر قصه يك فيلم ساختاری كلاسيك داشته باشد با مخاطب عام ارتباط بهتري برقرار مي‌كند؟ فيلم‌هايي هستند كه چنين ساختاري ندارند ولي در سطح جهان مخاطب عام دارند، مثل همه فيلم‌هاي «تارانتينو». و فيلم‌هاي ديگري هستند كه ساختار كلاسيك دارند ولي به هيچ عنوان نمي‌شود فيلم مخاطب عام حساب‌شان كرد. منظورم این نیست که مخاطب خاص و عام وجود ندارند، منظورم این است که من، به عنوان فیلمساز، خودم را مقید به این تمایز نمی‌کنم. برعکس، تمام سعی‌ام را می‌کنم تا نشان بدهم که با به هم ریختن این تمایز چه کارهای جالبی می‌شود کرد.
مي‌شود سوال را جور ديگري پرسيد شما وقتي فيلم مي‌سازيد به سرگرم شدن مخاطب هم فكر مي‌كنيد؟
من فقط و فقط به اين موضوع فكر مي‌كنم. براي من فيلمسازي مثل ميزباني يك مهماني بزرگ است. عده‌اي را دعوت مي‌كنم و مي‌گويم مي‌خواهم به شما خوش بگذرد. برايم مهم است كه تعداد قابل توجهي از تماشاگران فيلم‌هایم را ببينند و نه فقط اطرافيان و دوستان و آشنايان خودم. برایم مهم است که تماشاگرانم از ديدن فيلمم كسل نشوند، حوصله‌شان سر نرود، يك داستان جذاب را دنبال كنند و وقتي از سينما بيرون مي‌روند تا مدت‌ها به فيلمم فكر كنند، فیلم در ذهن‌شان بماند و جا بیفتد. آرزو دارم به زندگی خودشان از خلال پیچ و خم قصه‌ من نگاه کنند، وضعیت خودشان را با وضعیت قهرمان‌های من مقایسه کنند. اصلا فیلم‌سازی برای من همین است، بقيه‌اش خوش‌گذراني سر فيلمبرداري و لذت فيلمسازي است. دليل ديگري براي من وجود ندارد.
فكر مي‌كنيد اگر «كارگران مشغول كارند» اكران گسترده‌اي داشت موفق مي‌شد؟
اگر صرفا از دیدگاه اقتصادي به قضیه نگاه کنیم، یعنی دخل را با خرج مقایسه کنیم، می‌توانیم بگوییم که اكران فيلم «كارگران مشغول کارند» اکران بسیار سودمندي مي‌شد. چون خرج فیلمبرداری این فيلم 14 ميليون تومان بود و یک ریال هم از جایی برای ساختنش وام نگرفته بودیم. بنا بر این اگر فیلم فقط 50 ميليون هم مي‌فروخت، چند برابر بودجه‌اش سود مي‌كرد. حتي فيلم‌هاي پرفروش عادي ما، حداكثر 2 الي
5. 2 برابر بودجه‌شان سود مي‌كنند. از اين لحاظ «كارگران...» می‌توانست يك اتفاق استثنايي محسوب شود.
اينكه توانستیم فيلم را با بودجه كمي بسازیم به دلیل ابتكار عمل ما در فرآیند توليد فیلم بود و به دلیل لطفی که عوامل فیلم به شخص من نشان دادند. ولي حتی اينكه فيلم خوب بفروشد يا نه ملاك عامه‌پسند بودنش نمي‌شود. «آقای هفت رنگ» عامه‌پسند هست و خوب نفروخت، «درباره الی...» عامه‌پسند نیست و خوب فروخت. اصلا به نظرم مفهوم «عامه مردم» مفهومی انتزاعي و به درد‌نخور است، چه در مقوله اقتصاد سینما و چه در حوزه‌های دیگر.
به هرحال بسياري از كارگردانان يك ديدگاه خاص و نسبتا مشترك درباره اينكه مردم چه مي‌خواهند در فيلم‌ها ببينند دارند.
چيزي كه مردم مي‌خواهند دائما در حال تغيير است. سيال است. فيلم‌هايي را كار كرده‌ام كه وقتي مي‌خواستيم شروع‌شان كنيم اصلا فكرش را نمي‌كرديم كه مردم از آن استقبال كنند، در حالي كه فروش خيلي خيلي بالايي داشتند. همین «کنعان» را نزدیک به 10 تهیه‌کننده حرفه‌ای سینما نساختند چون اعتقاد داشتند که سرد و تلخ است و مخاطب را پس می‌زند، ولی فیلم در نهایت نزدیک به یک میلیارد تومان برای هدایت فیلم پول ساخت. پس فرمول خاصي برای این بحث نداريم. قبول دارم كه به‌طور کلی، يك سليقه عام و يك سليقه خاص وجود دارد، همه اينها به جاي خودش، ولي عام يا خاص بودن نه ملاكي براي سنجش ارزش‌هاي يك فيلم است و نه ملاکی برای بررسی امكانات توليدي آن.
بگذاريد بحث را از زاويه ديگري پيش ببريم.قبول داريد كه به هرحال برخي فيلم‌ها بايد داراي فرصتي براي ديده شدن و يافتن مخاطب آن هم خارج از جريان اصلي سينما، داشته باشند. مثلا بحث اكران فيلم‌هاي فرهنگي؟
خب، اين سوال ملموس‌تري است و جواب دادنش آسان‌تر است. نظر من این است که فيلم، جدا از ویژگی‌های فکری و هنری‌اش، يك كالاست و در سينما هم قانون عرضه و تقاضا وجود دارد. بنابراین وقتي فيلم مي‌سازيد، قاعدتا بايد به فكر اين باشيد كه چه‌قدر خرج كنيد و چه‌قدر بفروشيد تا سود كنيد. اين محاسبات بايد در هر دو بخش خصوصي و عمومي رخ بدهند. اگر خدای ناکرده قرار بود من برنامه‌ريزي توليدی سينماي ايران را از طرف دولت انجام بدهم، مي‌گفتم بايد حمايت مالي دولت از فيلم‌هاي تجاري قطع شود و كلا به زمينه عرضه و تقاضا و يك نظام معقول سرمايه‌داري برسيم، و بعد، مثل همه جاي دنيا، كمك‌هاي دولتي را به توليد فيلم‌هايي كه شما به آن مي‌گوييد فيلم مخاطب خاص معطوف کنیم. اگر من برنامه‌ريز اقتصادی دولت بودم مجبور مي‌شدم تقسيم‌بندی مخاطب خاص و عام را بپذیرم، ولي به عنوان فيلمساز آن را قبول ندارم.
اگر شما به عنوان يك برنامه‌ريز مي‌توانيد مخاطب خاص را بپذيريد پس چنين مفهومي وجود دارد.
من نمي‌گويم اين مفهوم وجود ندارد، مي‌گويم وقتي فيلم مي‌سازم خودم را محدود به اين مفهوم نمي‌كنم. این مفهوم ابزار من برای فکر کردن به فیلمی که می‌خواهم بسازم نیست.
2 -ژانر‌هاي بومي سينماي ايران
در ايران ژانر ملودرام و يك نوع كمدي (كمدي‌هايي كه شوخي جنسي دارند) ژانرهاي داراي گارانتي هستند، يعني معمولا پرفروش‌ترين فيلم‌هاي ما در يكي از اين دو ژانر است. سينماي ملودرام ما سينمايي است كه از طرف مخاطب خاص هم مورد توجه قرار مي‌گيرد اما كمدي‌ها به غير از يكي دو استثنا تحت سيطره مخاطب خيلي عام هستند. «كنعان» در ژانر ملودرام ساخته شده بود، ژانري كه هم ساختار سينمايي نو دارد و هم براي مردم داراي جذابيت است.‌ قبول داريد كه ما با خود ژانر مي‌توانيم مخاطب را تقسيم‌بندي كنيم؟ يعني ملودرام ژانري است كه با آن می‌توانید هم فيلم خوب بسازيد و هم دغدغه‌هاي خودتان را بيان كنيد؟
بله، اين تقسيم‌بندي را قبول دارم، فكر مي‌كنم اين تقسيم‌بندي‌ معني دارد. چون ژانر يك موضوع جاافتاده است، با قوانين خاص خودش. فيلمساز وقتي ژانرش را انتخاب مي‌كند می‌داند که قرار است در كدام ساختمان اين خيابان زندگي كند. وقتي كه مي‌گويم تمایز مخاطب عام و خاص را نمي‌پذيرم به‌خاطر اين است كه بحث بی‌جهت انتزاعي و غلط‌انداز می‌شود. از سوي ديگر امكان بروز تفرعن از يك طرف و نوعي پوپوليزم از طرف ديگر در این تقسيم‌بندي وجود دارد و به همين دليل است كه من اين‌قدر از اين بحث پرهيز مي‌كنم.
ملودرام ژانري است كه امكان انعكاس دغدغه‌هاي کلی جامعه را فراهم می‌کند. مثل کاری که به شکل‌های مختلف در «چهارشنبه سوري» و «كنعان» انجام دادیم. ژانري است كه واقعا مي‌شود همه پرسش‌ها را در آن مطرح کرد، بدون اينكه شعار بدهيم يا در نمایش احساسات اغراق کنیم.
شرايط سينماي كمدي هم كه مشخص است، ژانر بسیار محبوبی است در ایران. مخاطب را جذب می‌کند و تا حدود زیادی توفیق اقتصادی تهیه‌کننده را تضمین می‌کند. به همین دلیل بود که بعد از «کنعان» تصمیم گرفتم یک کمدی کار کنم. «50 كيلو آلبالو» را نوشتم که يك كمدي كلاسيك است، يك كمدي به اصطلاح «مبتذل» كه به نظر من اتفاقا ژانر بسيار درجه يكي هم هست. من یکی اصلا نگران شنیدن «صدای پای ابتذال» در سینمای کمدی نیستم، چیزی که من را نگران می‌کند شنیدن «صدای پای ابتذال» در سینمای عرفانی و معناگراست. از این که این ژانر من‌در‌آوردی را بالاخره از جشنواره فجر حذف کرده‌اند بی‌نهایت خوشحالم. سینمای کمدی ایرانی هم در سنت تئاتر
رو حوضي ریشه دارد و هم دست فيلمساز را باز مي‌گذارد براي ابتکار عمل و خلق شوخي‌هاي خوب. اگر بخواهيم لغت ابتذال را در ارتباط با سینمای کمدی به كار ببريم، بايد خيلي از فيلم‌هاي خوب تاريخ سينما را كنار بگذاريم، كل كمدي‌هاي ايتاليا را بايد كنار بگذاريم كه از نظر من همه‌شان شاهكارند و بخش عمده‌اي از سكانس‌هاي خوب وودي آلن را و مثلا فیلم‌های «چیچو و فرانکو» .


3 - 50 كيلو آلبالو
راجع به فيلم 50 كيلو آلبالو كمي صحبت كنيد، چرا روند توليد اين فيلم قطع شد؟ اينكه مي‌گويند شما از كارگرداني انصراف داديد درست است؟

نه، من از کارگردانی فیلم انصراف ندادم و هنوز هم پیگیر ساخت این فیلم هستم. قرار بود اين فيلم 10 روز بعد از انتخابات كليد بخورد، ولی قضایای بعد از انتخابات مانع انجام کار ما شد، چون صحنه‌های خارجی زیاد داشتیم و امكان فيلمبرداري در خیابان‌های تهران وجود نداشت. بعد هم بچه‌ها درگير قراردادهاي ديگری شدند و گروه ما که با دقت و وسواس زیادی چیده شده بود، رفته رفته از هم پاشید. حالا قصد دارم فیلم را در اولین فرصت با یک تهیه‌کننده جدید شروع کنم.


4 -تجربه سودربرگ
در سينماي آمريكا سودربرگ كار جالبي مي‌كند. او مدام ميان سينماي مخاطب عام و مخاطب خاص حركت مي‌كند، آن هم در سيستم سرمايه‌گذاري منضبط و اقتصاد آزاد آمريكا. او مي‌تواند در اين سيستم فيلم‌هاي تجربي هم بسازد.
سودربرگ براي من يك الگوي ايده‌آل است. همان‌طور که گفتم، من هيچ مخالفتي با پرفروش بودن فيلم‌هایم ندارم، هيچ اصراري ندارم که فيلم‌هایم كم‌فروش باشند كه مثلا هنري به نظر بيايند. این یک نگاه رایج و از نظر من نادرست است. ايده آل من این است كه بين فيلم‌هايي كه در سطح شهر اكران وسيع دارند و فيلم‌هاي به اصطلاح «هنري» و «جشنواره‌اي»، دائم در رفت و آمد باشم.
به شرط اينكه زياد فيلم بسازيد.
بله، من تمام سعي‌ام را مي‌كنم. متاسفانه اين وضعيت دست خود آدم نيست. اگر دست خودم بود به راحتي مي‌توانستم سالي 3 یا حتی 4 فيلم بسازم. انرژی‌اش را دارم، طرح‌ها و فيلم‌نامه‌هايش را هم دارم. همین الان دارم یک فیلم‌نامه می‌نویسم، یک فیلم را پیش‌تولید می‌کنم، یک فیلم را تدوین می‌کنم و کمتر از دو ماه پیش هم بازی در یک فیلم دیگر را تمام کرده‌ام. ولی این یک وضعیت استثنایی است. در حال حاضر شرايط خيلي سختي براي توليد در سینمای ایران وجود دارد. همه چیز به مویی بند است.

5 -اولين فيلم
راجع به سرنوشت فيلم‌هاي ديگرتان صحبت كنيد مثلا «آبادان». نمي‌خواهيد امسال به جشنواره بفرستيدش؟
فيلم «آبادان» ماجراي پيچيده‌اي دارد. از يك جايي به بعد من تصميم گرفتم به كلي فراموشش كنم. ساخته شدن اين فيلم آن‌قدر سوء‌تفاهم‌برانگيز و پرسروصدا شد كه به قول معروف بي‌خيالش شدم. ما نه پروانه ساخت داشتیم و نه حتی مجوز فیلمبرداری در سطح شهر. یک فیلم کاملا زیرزمینی بود.
فيلمسازي كه معلوم نبود كيست آن را ساخته بود، ولي بازيگرهايش ستارگان برجسته سینما بودند: هدیه تهرانی، فاطمه معتمدآریا، جمشید مشایخی، داریوش اسدزاده... ما اين فرمول عجيب و غريب را عمدا چيده بوديم تا کار جدیدی بکنیم و سروصدایی راه بيندازيم و انصافا هم همین کار را کردیم! خب، من آن موقع جوان‌تر بودم و احساس مي‌كردم با سر و صداي خيلي زياد شايد بتوانم وارد سینما بشوم، كه البته شدم. فيلم اكران نشد، ولي کار من راه افتاد. شرمنده سرمایه‌گذار فیلم شدم ولی لطف او را هم به موقع‌اش جبران خواهم کرد.
به هر حال، بابت همين سروصداي زيادی که راه افتاد دوستان در وزارت ارشاد چنان شمشيري از رو بستند كه ما در نهایت عقب كشيديم و گفتيم، آقا ول‌مان کن! اصلا نمي‌خواهيم! من حتی برای گرفتن پروانه ساخت «کنعان» هم گرفتار مسائل «آبادان» بودم، هر چند که سال‌ها از ساختش گذشته بود. به هر حال فكر مي‌كنم همين كه توانستيم فیلم را بسازيم هنر بزرگي كرديم. واقعا بزرگ‌ترین افتخار حرفه‌ای من ساختن «آبادان» است، چون یکی از اولین فیلم‌های زیرزمینی بود که ساخته شد، در کنار «ناف» و «نوار خالی». در آن سال‌ها ساختن فیلم‌های سینمایی دیجیتال اصلا مرسوم نبود و همین به کار ما حس تازگی و رهایی می‌داد.
فكر نمي‌كنيد الان كه ديگر آن سروصداها خوابيده و مدت زماني گذشته و همه چيز آرام شده فرصت مناسبي است براي اكران؟
راستش همان موقع روي اين فيلم مُهري زده شد كه عملا نابودش كرد. نمي‌گويم فيلم همان موقع كه ساخته مي‌شود بايد اكران شود و اگر نشود مي‌ميرد. «بانو»ي مهرجويي 7 سال اكران نشد ولي وقتي اكران شد کارش را کرد، تكان‌دهنده بود و ماندگار شد. اما «آبادان» محصول دوران خودش است، اصلا دنياي ديگري دارد و خب تهيه‌كننده فيلم اگر واقعا مايل بود مي‌رفت دنبال اکرانش. نمي‌دانم اگر اكران شود چه مي‌شود. خيلي‌ها اعتقاد دارند که می‌تواند خوب بفروشد. خيلي‌هاي ديگر هم اين اعتقاد را ندارند. من اصلا نمي‌دانم چه مي‌شود. به هر حال این فیلم سرنوشت مجهولي پیدا کرد.
شايد به‌خاطر همين بلندپروازي و شور و شوق آن موقع‌تان بوده كه ستاره‌ها قبول كردند در فيلم يك كارگردان فيلم اولي كه پروانه ساخت هم ندارد بازي كنند.
اينكه چرا بازي درآن فيلم را قبول كردند هركدام‌شان يك داستاني دارد. هديه تهراني بابت رفاقتي كه از قبل داشتيم آمد و سرمایه‌گذار را هم خودش معرفی کرد و ما را تا ابد مدیون خودش کرد. خانم معتمدآریا هم در لحظه آخر به ما ملحق شد. امروز به او زنگ زديم، فردا آمد جلوي دوربين. آقاي مشايخي را هم با هزار زحمت قانع کردیم که بیاید. راضی نمی‌شد، تا این که من یادم افتاد که او هم در اولین فیلم پدربزرگم، یعنی «خشت و آینه» بازی کرده و هم در اولین فیلم پدرم، یعنی «چشمه». این را که بهش گفتم فکر می‌کنم احساساتی شد، نرم شد و پذیرفت که بیاید. محمود كلاري را هم تا آن موقع من اصلا نمي‌شناختم، فقط دورادور همديگر را ديده بوديم. او هم به‌خاطر اينكه مي‌خواستيم با دوربين ديجيتال فیلمبرداری كنيم جذب کار شد.
چه شد كه خودتان به سراغ كلاري رفتيد؟ به‌خاطر حرفه‌اي بودن و باتجربه بودنش بود؟
بحث، بحث مديريت بود. كارگرداني سينما بيشتر از هر چيزي مديريت است. من هم در مقام مدير متوجه شدم كه نیاز به مشروعیت دارم. دیدم اگر قرار است با اين سوپراستارها و عوامل حرفه‌ای كار كنم محتاج يك حامي هستم، يك حامي باتجربه. حضور محمود كلاري موجب مي‌شد كه عوامل، فيلم را جدي بگيرند و ساده از كنارش نگذرند.

6 -ستاره ها
در كل استايل آمريكايي داريد، يعني حتما در فيلم‌هايتان از ستاره استفاده مي‌كنيد؛بازيگران حرفه‌اي كه قدرت جذب تماشاگر را دارند.
تا حدودي. همان‌طور كه گفتم، قرار است ملت بيايند و فيلمي را ببينند، ما هم وظیفه داریم برایشان غذايي بپزیم که دوستش داشته باشند. اگر سوشي دوست دارند، برايشان دیزی نياوريم، يا برعكس. خب، مردم هديه تهرانی را دوست دارند، او هم بازیگر خوبی است، اگر نقش به او بخورد، طبيعي است كه انتخابش می‌کنم. چرا نکنم؟ از طرف دیگر، کار با هنرپیشه‌های غیر‌حرفه‌ای یا به اصطلاح «نابازیگرها» هم لطف و لذتی دارد که آن را هم از خودم دریغ نکرده‌ام. ترکیب بازیگرهای حرفه‌ای و غیر‌حرفه‌ای اغلب بهترین راه‌حل برای من بوده.
به‌علاوه اينكه آمريكايي‌ها مي‌گويند بازيگر بايد چهره‌اش جذاب باشد و وقتي روي پرده مي‌آيد، چشمگير باشد. به عبارتي پرده‌ها را تسخير كند.
قبول دارم. به هر حال ما تصوير بزرگی روي پرده داريم، طبعا این تصویر هرچقدر چشمگيرتر باشد بهتر است. ولي علت استفاده من از ستاره‌ها در فيلمي مثل «كارگران...» اين بود كه حس کردم فیلمم باید «ويتريني» داشته باشد كه در بين اين همه فيلم‌هاي متعددی كه در سال ساخته مي‌شود، مطرح شود، خودش را نشان بدهد. اگر مهناز افشار در «كارگران...» بازي نكرده بود، فیلم تا این حد مطرح نمي‌شد و اگر مطرح نمي‌شد، ديده هم نمي‌شد. به هر حال هدف نهایی اين است كه فیلم ديده شود. اگر يك ستاره بتواند از پس نقش بربيايد، كمك بزرگي به مطرح شدن و دیده شدن فيلم مي‌كند. این یک امر بدیهی است البته، واقعا گفتن ندارد. از طرفی هم پیش می‌آید که بازیگرهایی کاملا ناشناخته می‌توانند حس و حال تازه‌ای به یک فیلم بدهند، ولی این یک استثناست.
موضوعي كه در فيلم «كنعان» جذاب بود وسواسي است كه در تمام صحنه‌ها به چشم مي‌خورد. سعي كرده بوديد همه صحنه‌ها چشم‌نواز باشند و هيچ صحنه‌اي پيش‌پا افتاده به‌نظر نرسد، اما در «كارگران...» سبك كاملا متفاوت بود و وسواسي به چشم نمي‌خورد.
من هميشه وسواس داشته‌ام، اصلا وظیفه من این است که وسواس داشته باشم. اما مدل فيلمسازي «كارگران...» مدل ديگري است. وسواس من در «کارگران...» معطوف به این بود که کارگردانی فیلم به هیچ عنوان به چشم نیاید و این طور به نظر برسد كه يك نفر، خيلي ساده، با يك دوربين «هندي‌كم» صرفا درحال ثبت كردن این لحظه‌‌هاست، و همه چیز کاملا طبیعی و عادی در حال وقوع است، كه البته طراحي چنین صحنه‌هایی به مراتب دشوارتر است. وقتي نظم و قاعده وجود دارد و مي‌دانيم خط‌كشي‌ها چيست، همه با هم هماهنگ هستند و يك برنامه‌ريزي حساب شده از قبل وجود دارد. صحنه را با دقت تمرين مي‌كنيم و می‌گیریم، کاری که در «کنعان» کردیم. ولی «كارگران...» باید حس بداهه را القا می‌کرد، این که اين خود زندگي است كه واقعا در حال رخ دادن است. علتش هم این بود که قصه «كارگران...» آن‌قدر دور از ذهن و غيرمنطقي بود که به ‌نظرم آمد استيل فيلمسازي باید كاملا واقع‌گرا باشد، اين‌طور به نظر بيايد كه نفر پنجمي دارد با يك دوربين دیجیتال خانگی از اين آدم‌ها فيلم مي‌گيرد. ساختن چنين فيلمي خيلي سخت‌تر بود تا فيلمي مثل «کنعان» كه دكوپاژ و ميزانسن دقیق دارد.
چيزي كه در «كارگران...» و بقيه فيلم‌هاي شما ديده مي‌شود سليقه خوب فيلمساز است. مثلا در «كارگران...» آن چهار مردي كه انتخاب شده‌اند تا در ماشين بنشينند، خيلي به هم مي‌خورند و با هم همخواني دارند. اين ذاتي است يا روي آنها فكر شده؟
من در «آبادان» و «كارگران...» با همه بازیگرها به‌عنوان نابازيگر برخورد کردم. روي قابليت‌هاي حرفه‌اي‌شان هیچ حسابي نكرده بودم. با همه‌شان جوری رفتار می‌کردم که انگار بار اول است جلوی دوربین می‌روند. این در وهله اول شاید کمی برخورنده و عجیب به نظر برسد، ولی در دراز مدت جواب خوبی داد. همه‌شان در نهایت با اين روش خيلي راحت كار كردند، چون احساس مي‌كردند از زير يوغ هزاران عامل دست ‌و پا گير بيرون آمده‌اند. من هم تمام قواعد کارم را جوري تنظیم کردم كه تشديدكننده اين راحتي باشد. مثلا در «كارگران...» تلاش مي‌كردم كه اغلب صحنه‌ها را با دو دوربين بگيرم. چرا؟ به‌خاطر اينكه بازيگر، در چنان شرایطی، ديگر لازم نيست بداند که اندازه قاب چيست و کجای قاب قرار گرفته. نمی‌داند اندازه لنز چیست، كاري به این کارها ندارد و این آزادش می‌کند. كه به این ترتیب بازی بازیگرهای حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای تا حدودی يكدست مي‌شود. در «كنعان» قضيه فرق مي‌كند، چون «كنعان» فيلمي است كه قرار است ساخته و پرداخته بودنش بخشي از زيبايي فيلم باشد، درست برعكس «كارگران...» كه اين وجه از کار بايد كاملا نامرئی باشد.
در «كنعان» بيشترين رضايت‌تان از كدام ستاره بوده و البته در بقيه كارهايتان؟
من هم مثل خیلی‌ها تا از بازی بازيگرم راضي نباشم دست از سرش بر نمی‌دارم. آن‌قدر تمرین می‌کنم و تکرار می‌کنم تا کار راضی کننده بشود. براي همين در نهایت همیشه از بازی همه بازیگرهایم راضی بوده‌ام. ولي کار با بعضي‌ از آنها تجربه لذت‌بخش‌تری از آب در می‌آید. این لذت ارتباطی با خوب یا بد بودن بازی ندارد، بیشتر مربوط می‌شود به میزان درک متقابل کارگردان و بازیگر و ایجاد یک تفاهم غریزی. از این منظر، همکاری‌ام با ترانه علیدوستی یک اتفاق استثنایی بود. ميزان درك متقابل ما از موضوع بحث، هوش خانم علیدوستی و اينكه او خودش قرار است با بازی‌اش چه چيزي به صحنه اضافه کند، حاصلی فوق‌العاده داشت.

7 -دفاع از كيارستمي
يكي از موضوع‌هايي كه در اين يكي، دو سال اخير سروصدا كرد، دفاع جانانه شما از كيارستمي بر سر كتابي بود كه مازيار اسلامي و مرادفرهادپور در انتقاد از سينماي كيارستمي منتشر كرده بودند. اين دلبستگي شما به كيارستمي از طرح فيلمنامه «كارگران...»(كه به كيارستمي تعلق داشت) بود يا اينكه نه، اصلا يك موضوع ريشه‌اي است؟
مطلبی که من در نقد کتاب فرهادپور و اسلامی در نشریه مرحوم «شهروند» چاپ کردم ارتباطي به دلبستگي شخصی من به آقای كيارستمي نداشت. من آقای کیارستمی را سال‌های سال است که می‌شناسم، از پیش از انقلاب و خیلی هم دوستش دارم، هر چند با بسیاری از نقطه نظرهایش هم موافق نیستم و تفاهم‌های ما همان‌قدر برایمان لذت‌بخش بوده‌اند که بحث بر سر اختلاف نظرهایمان. قضیه جدی‌تر از این حرف‌هاست. فرهنگ معاصر مملكت در دست آدم‌هایی از قبیل کیارستمی و فرهادپور و مازیار اسلامی شکل می‌گیرد. فرهنگ مملکت را روشنفکران مملکت شکل می‌دهند و فرهنگ مملكت شوخي‌بردار نيست. بنابراين هركس كار فرهنگي مي‌كند، شما، من، آقاي فرهادپور، آقاي كيارستمي و دیگران، همه درگير مساله حساسی هستيم. حالا اگر هركدام از ما جديت این قضيه را فداي هر چيز دیگری بکند، آدم برآشفته می‌شود. جدیت کتاب فرهادپور و اسلامی به نظر من فدای جزم‌اندیشی و شلختگی آنها شده بود. وقتي مراد فرهادپور كه آدم بسيار باسواد، محترم و بزرگي است راجع‌ به عباس كيارستمي كه او هم بسیار بزرگ و محترم است، صحبت مي‌كند، فضا دیگر این جور عصبیت و شلختگی را برنمی‌تابد. چشم هزاران آدم برجسته دیگر، از روشنفکران کارکشته تا دانشجوها به این مناظره است و این مناظره بخش مهمی از فرهنگ معاصر است. بنابراین آدم وقتی می‌بیند که یکی از طرفین قضیه را جدی نگرفته، دارد آشفته حرف می‌زند، استدلال نادرست ارائه می‌کند، بدون تحقیق و دقت لازم حکم صادر می‌کند، وظیفه دارد که اعتراض کند. در چنین شرایطی اغلب احساس مي‌كنم که چون در حد کافی وارد نیستم، باید سکوت کنم و به نظاره بحث اکتفا کنم. ولی بحث فرهادپور و اسلامی اتفاقا حول محوری می‌چرخید و به مسائلی اشاره می‌کرد که در تخصص من بود. من فلسفه خوانده‌ام و سال‌ها هم فلسفه درس داده‌ام، با جزئیات نظریه‌های آدورنو و لاکان و ژیژک که در این کتاب مطرح شده‌اند آشنا هستم و در عین حال فیلمساز هم هستم و همه فیلم‌های کیارستمی را دیده‌ام. علاوه بر این، هم با شخص کیارستمی آشنا هستم و هم این فرصت را داشته‌ام که در حضور مراد فرهادپور کلاسی را تدریس کنم. بنابراین احساس کردم که کمتر کسی این فرصت را دارد تا با این درجه از آشنایی با موضوع بحث، درباره کتاب فرهادپور و اسلامی اظهار نظر کند و البته با کسی هم تعارف ندارم. در چنین شرایطی، اگر کسی کارش را در حد کافی جدی نگرفته، باید آماده پاسخگویی به انتقادات هم باشد. تنها پاسخی که من شنیده‌ام این است که حقیقی دوست کیارستمی است و مقاله‌اش هم به «سفارش» کیارستمی نوشته شده، که این حرف کودکانه‌ای است و در شأن فرهادپور و اسلامی نیست. راستش، انتظار بیشتری از این دو نفر داشتم و هنوز هم دارم.

8 -مهرجويي
فكر مي‌كنيد نقطه عطف كارهايتان كدام فيلم است؟
من آن‌قدر فيلم نساخته‌ام كه بخواهم نقطه‌عطفي براي کلیت کارم قائل باشم و فكر مي‌كنم هر فيلمي براي خودش نقطه عطفي است. اما همانطور که گفتم، «آبادان» برای شخص خودم مهم‌ترين فيلمي است كه ساخته‌ام، به‌خاطر اينكه آن فیلم من را فيلمساز كرد، يعني تفاوت قبل از «آبادان» و بعد از آن محسوس‌ترين تفاوت در زندگي حرفه‌اي من است.
راجع‌به «آسمان محبوب» صحبت كنيد؛ چه شد كه به‌عنوان بازيگر وارد اين فيلم شديد؟
نمي‌توانم درباره «آسمان محبوب» حرف بزنم، چون فقط راجع ‌به فيلمي كه ديده باشم مي‌توانم صحبت كنم و من هنوز این فیلم را ندیده‌ام. اصلا هم نمي‌دانم كه چه شد در اين فيلم بازي کردم. در خانه دوستی نشسته بودم که تلفن همراهم زنگ خورد. گفتند «آقاي مهرجويي مي‌خواهد فيلم بسازد، بازي مي‌كني؟» من هم مثل هر آدم عاقل ديگري گفتم: «بله.» هيچ‌وقت هم نپرسيدم چرا من را انتخاب كردي! جالب اینجاست که نه برای مهرجویی تست دادم، نه روخوانی کردم و جالب‌تر این که مهرجویی «درباره الی...» را هم حتی ندیده بود. بنا بر این کاملا بی مقدمه انتخاب شدم، در حالی که بعدا فهمیدم که در آغاز کار مهرجویی بازیگران بسیار مسن‌تری را برای این نقش در نظر گرفته بوده... خلاصه، سرم را انداختم پايين و كارم را انجام دادم و بسیار بسیار هم چیز یاد گرفتم. تنها چيزي كه مي‌توانم بگويم اين است كه «آسمان محبوب» شايد عجيب‌ترين فيلم داريوش مهرجويي باشد. خوب و بدش را اصلا نمي‌دانم، فقط خيلي عجيب است. نكته ديگري كه مي‌توانم بگويم اين است كه سر اين كار خيلي خيلي به من خوش گذشت. يكي از خوش‌ترين دوران زندگي من در كل اين 40 سال، همين يك ماهي بود كه سر فيلمبرداري اين كار بودم. آرامش عجیبی داشتم و احساس می‌کردم بسیار خوشبختم.

9 - هامون‌بازها
«هامون‌بازها» يك فيلم سفارشي بود. داستان از آنجا شروع شد كه آقاي رضا ميركريمي به من زنگ زد و گفت مي‌خواهيم راجع‌ به فيلم‌هاي مهم تاريخ سينماي ايران فيلم بسازيم، تو كدام را مي‌خواهي؟ گفتم: برايم فرقي نمي‌كند. برایم جالب بود ببینم قرعه من به نام کدام فیلم می‌افتد. گفتند: «هامون» چطوره؟ و من قبول كردم كه اين فيلم را بسازم. بعد فكر كردم كه چه كنيم كه قضيه جذابيت داشته باشد، هم برای خودم و هم برای مخاطب. چون «هامون» جزو فيلم‌هاي مورد علاقه من در كارنامه مهرجويي نيست، من «بانو»، «ليلا»، «دختردايي گمشده» و «میکس» را خيلي بیشتر دوست دارم. ديدم براي من كشف رازجذابيت «هامون» در بين مردم از خود فيلم جالب‌تر است؛ يعني اينكه اين همه آدم كه شيفته و واله اين فيلم هستند، نكته جالب‌تري است تا خود فيلم. مي‌خواستم ببينم مردم چرا اين‌قدر طرفدار این فیلم هستند، در آن چه می‌بینند که من نمی‌بینم؟ به هر حال دنبال يك زاويه بديع مي‌گشتم. در واقع يك جدل بود، يعني بياييد و من را قانع كنيد. نكته ديگري كه براي جذاب شدن اين فيلم به ذهنم رسيد و البته اشتباه اصلي من هم بود، این بود که فكر كردم باید فراخوانی بدهيم و از عاشقان و شيفتگان فيلم «هامون» دعوت كنيم كه بيايند و صحبت كنند و توضيح بدهند كه چرا اين فيلم را دوست دارند. گفتيم در يك صفحه A4 براي ما توضيح بدهيد كه علت علاقه‌تان به اين فيلم چيست؟ فقط هم یک هفته فرصت دادیم. انفجاري از نامه‌ها در جواب اين فراخوان رخ داد و ما از بين اين متن‌ها پنج غنچه‌اش را انتخاب كرديم كه نویسندگان‌شان در واقع شدند قهرمان‌هاي فيلم. البته فیلم چيزي كه مي‌خواستم نشد و تا مدت‌ها هم نمي‌فهمیدم چرا. من تمام تلاشم را ‌كرده بودم و فیلم طرفداران زیادی هم داشت، ولی خودم راضی نبودم. يك سال بعد از پایان پروژه فهميدم اشكال کاركجا بود. ايراد در اين بود كه یک هامون‌باز واقعي خل و چل‌تر از اين است كه به فراخوان من جواب بدهد! در نهایت فقط سه نفر از کسانی که انتخاب کرده بودم به درد کارم خوردند و این اشتباه من بود که البته اشتباه آموزنده‌ای هم بود. در نهایت هم چیزی نزدیک به بیست و دو یا سه دقیقه از فیلم پنجاه دقیقه‌ای من در شبكه 4 قلع و قمع شد و چیز ابلهانه‌ای به اسم «هامون‌بازها» از تلویزیون پخش شد، فيلمي بي‌معني كه سانسور شديدي هم رويش انجام شده بود و اصلا ارزش دیدن نداشت. روزی روزگاری شاید بشود فیلم کامل را نشان داد و نظرها را جویا شد.

سینماهای مردمی از امروز میزبان دوستداران سینما می‌شوند
به گزارش خبرنگار سرویس فرهنگی هنری برنا، نمايش فيلم‌هاي جشنواره بیست‌وهشتم فیلم فجر در 13 سينما (23 سالن نمايش فيلم) از امروز؛ پنجم بهمن‌ماه آغاز مي‌شود.  
بر اساس این گزارش، علاوه بر سينما فلسطين 1، 2 و 3، سينماهاي آفريقا، استقلال، اريكه ايرانيان 1، آزادي سالن‌هاي 1، 2، 3، 4، بهمن 1، جوان 1 و 2، پرديس سينمايي زندگي 1، 2 و 3، سپيده 1، فرهنگ 1و 2، ماندانا 1، موزه سينما 1و 2 و كارون 1 سينماهاي مردمي جشنواره فيلم فجر هستند.

همچنین امروز در مرکز همایش‌های برج میلاد در دومین روز نمایش فیلم‌ها برای اهالی رسانه و هنرمندان؛ فیلم‌های «خواب‌های دنباله‌دار» پوران درخشنده، «طلا و مس» همایون اسعدیان، «یک گزارش واقعی» داریوش فرهنگ، «خاطره» نادر طریقت، «مقلد شیطان» افشین صادقی و «آتشکار» محسن امیر یوسفی از ساعت 10 صبح تا 22:30 اکران می‌شوند.
بيست و هشتمين جشنواره بين‌المللي فيلم فجر از 5 تا 15 بهمن‌ماه برگزار مي‌شود.

روي خط جشنواره فيلم فجر
جشنواره‌اي متفاوت
جام جم آنلاين: «4 تا 15 بهمن ماه 1388.» اين تاريخي است كه احتمالا تا سال‌هاي سال در ذهن خيلي از كارگردان‌ها باقي خواهد ماند. سال‌ها بعد ابراهيم حاتمي‌كيا ، تهمينه ميلاني و چند فيلمساز ديگر كه آثارشان در سال‌هاي گذشته امكان نمايش نيافت، از اين تاريخ به عنوان مقطعي شيرين ياد مي‌كنند كه فيلم‌هايشان بالاخره رنگ پرده سينما را به خود ديد.

با شروع جشنواره فيلم فجر همانطور كه انتظار مي‌رفت، امسال يكي از متفاوت‌ترين جشنواره‌هاي سال‌هاي اخير كليد خورده است. با آغاز به كار اين جشنواره در كنار جشنواره‌هاي تئاتر ، شعر و موسيقي در روزهاي اخير عملا برنامه‌هاي فرهنگي سي‌ويكمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي آغاز شده است.

جشنواره فيلم فجر امسال علاوه بر نمايش تعداد قابل توجهي از فيلم‌هاي رفع توقيف شده، ميعادگاه تعداد زيادي از فيلمسازان نسل‌هاي مختلف با نگاه و سلايق مختلف نيز خواهد بود. به هر حال واقعيت اين است كه برگزاركنندگان جشنواره فيلم فجر امسال در تلاش بوده‌اند متفاوت‌ترين جشنواره را نسبت به ادوار گذشته برگزار كنند اما جشنواره بيست و هشتم فقط محل نمايش فيلم‌هاي توقيفي گذشته نيست بلكه اين جشنواره امسال نيز مانند تمامي دوره‌هاي خود با كشف‌هايي همراه خواهد بود كه اين تاريخ را در ذهن فيلمسازان و دست‌اندركاران سينماي ايران جاودانه خواهد كرد.

از همه مهم‌تر اين‌كه اين مقطع زماني روزهايي است كه تيم مديريتي جديد سينماي ايران با دقت و وسواس خاصي امور را پيگيري مي‌كند و گزارش‌هاي رسانه‌اي را ورق مي‌زند تا از انعكاس فعاليت‌هاي خود در رسانه‌ها به نتيجه‌اي روشن و قابل درك درخصوص جشنواره فيلم بيست و هشتم - به عنوان مهم‌ترين عرصه هنري دولت - دست پيدا كند.

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي روز گذشته در پيامي خطاب به جشنواره اعلام كرد: «جشنواره فيلم فجر، ميدان هماوردي سنجش، فكر، خلاقيت و نوآوري است و چگونگي پياده كردن آن! بي‌ترديد ابزار، در ارائه اثر هنري نقش مهمي دارد اما سينماي ايران، امروز بيش از قالب به جوهره و ذات متكي است.»

در زماني كه اين گزارش را مي‌خوانيد، جشنواره فيلم فجر با برگزاري مراسم افتتاحيه از فيلمسازان برگزيده تقدير كرده است. اصغر شاهوردي، صدابردار پيشكسوت سينماي ايران كه از دو سال قبل در پي‌تصادفي ناگوار خانه‌نشين شده تا محمدتقي پاكسيما، فيلمبردار مشهدي سينماي ايران و ولي رضايي، اولين رئيس لابراتوار رنگي در ايران، در كنار علي كسمايي، مدير دوبله باسابقه سينما و تلويزيون كشور و محمدصادق آذين، مدير توليد سينما در افتتاحيه اين جشنواره تقدير مي‌شود. از امروز يكشنبه نيز جشنواره وارد اولين روز كاري خود براي رسانه‌هاي گروهي خواهد شد. برنامه‌هاي جشنواره براي مردم از فردا دوشنبه آغاز خواهد شد. روز شنبه همچنان حجم قابل توجهي از خبرهاي جشنواره در رسانه‌هاي گروهي منعكس شد. ديروز انجمن منتقدان و نويسندگان سينماي ايران اعلام كرد قصد دارد با همكاري بنياد سينمايي فارابي و همزمان با بيست و هشتمين جشنواره فيلم فجر همايش «سينماي ايران؛ چشم‌انداز دهه 90» را برگزار ‌كند. فارس از حضور تهمينه ميلاني در جمع داوران بين‌الملل جشنواره خبر داد و سايت رسمي جشنواره نيز خبر اضافه شدن فيلم «زخم شانه حوا» به برنامه‌هاي روز اول جشنواره را اعلام كرد. در مراسم افتتاحيه طبق وعده دبير جشنواره، داوران بخش مسابقه سينماي ايران بايد معرفي شوند و اين موضوعي است كه در روزهاي اخير بحث و حواشي فراواني به دنبال داشته است.

ظهر ديروز و در آخرين ساعت‌هاي باقيمانده به تحويل سال جديد سينماي ايران، معاون سينمايي با حضور در برنامه خبر ساعت 14 بار ديگر درباره جشنواره سخن گفت. البته تا زمان تهيه اين مطلب خبري در اين خصوص منتشر نشده اما شايد بتوان خلاصه نگاه شمقدري به سينما را در پيام او به جشنواره جستجو كرد. شمقدري داشتن سينمايي مردمي با 70 ميليون مخاطب ايراني را از اهداف معاونت سينمايي دانسته و گفته سينماي ايران بايد بتواند مرزهاي جغرافيايي را در همه حوزه‌ها درنوردد و به انبوه مشتاقان تشنه در جهان پاسخي نيكو بدهد.

اين همان نقطه‌اي است كه براي سينماي ايران ترسيم شده و برگزاري جشنواره نشان مي‌دهد سينماي ايران تا چه اندازه با اين نقطه ايده‌آل فاصله دارد يا به آن نزديك است.


امیدوارم جذاب بوده باشه...